شهرها بستر شکل گیری معضلات اجتماعی و زنجیره آسیب ها هستند و لزوم شناخت و کاهش آمار مباحث می تواند نظم بیشتری ایجاد نماید. در این بین خشونت و علی الخصوص خشوت های خانگی قش پررنگی در زندگی شهرنشینان و فضای شهری دارد که میبایست مورد بررسی دقیق تری قرار گیرد. از میان خشونت های خانگی نیز آنچه مغفول تر مانده آمار خشونت های علیه مردان است که عدم وجود آمار صحیح آن را به حاشیه برده است.
تفاوت های جسمی و روحی میان زنان و مردان از گذشته دور منجر به شکل گیری قالب ها و ساختارهایی شده که جامعه طبق آن رفتارهای دو جنس را می آزمایند؛ قالب هایی که به کلیشه های اسیب زننده بدل شده اند. این کلیشه ها سال هاست که تعیین می کند چه رفتارهایی باید و چه رفتارهایی نباید از زنان و مردان سر بزند. موضوعی که منجر به آسیب ها و فشارهایی علیه افراد شده است. این کلیشه تاثیر قابل توجهی در بحث اعمال خشونت دارند و به گفته روانشناسان اجتماعی مقدار قابل توجهی از خشونت علیه مردان ذیل این کلیشه ها جای می گیرد.
درواقع مردان در اغلب جوامع با جملاتی مواجه می شوند که بار بسیاری بر دوش آنها می گذارد. در مثالی ساده شاید بتوان به جلب حق گریستن به عنوان عملی کاملا طبیعی و فیزیولوژیک نام برد. مردان با این نگرش که گریه کردن و یا حتی سخن گفتن از آسیب هایی که دیده اند، عزت و شرف خود را زیر سوال میبرند چنین مسائلی را پنهان کرده و بار تحمل موضوعات را به دوش می کشند. این مساله باوجود گسترش شهرها همچنان رایج و قابل رویت است.
این نگرش را در طیف رفتارهای شدیدتری چون کتک خوردن در نظر بگیرید؛ در فضای خانواده کلیشه ها منجر به این نگاه می شود که مردان میبایست شبیه به کوه های آسیب ناپذیری بار تمامی موضوعات را به دوش کشیده و حقی برای اعتراض از شرایط نداشته باشند و اگر کوتاهی از انان سر بزند مورد انتقادهای شدیدی واقع شوند.
دقت کنید که این سخنان به معنای نادیده گرفتن خشونت های صورت گرفته علیه زنان نیست اما ارقام نشان می دهد که از هر سه قربانی خشونت خانگی یک نفر مرد است. با این حال، مردان اغلب تمایلی به گزارش بدرفتاری ندارند زیرا احساس خجالت میکنند، میترسند که باورشان نشود، یا میترسند که شریک زندگیشان انتقام بگیرد.این آمار در شهرهای مختلف بسته به وجود هنجارهای فرهنگی متفاوت است.
در واقع اغلب مردان در مواجه با چنین شرایطی گزارشی از وضعیت ارائه نمی دهند و این به معنای نبودن امار صحیحی از خشونت علیه مردان به خصوص در جوامع سنتی تر است. روانشناسان معتقدند خشونت علیه مردان بیشتر شامل توهین و تحقیر و خشونت های کلامی است.
آمارها همچنین نشان از ان دارد که میزان خشونت در طبقات متوسط شهری بیشتر است. در واقع ساختارهای مرد سالارانه در طبقات پایین جامعه بیشتر دیده می شود و این مانعی برای ایجاد رفتارهای خشونت بار است. همچنین در طبقات بالای جامعه، وجود ثروت به عنوان مرهمی برای مشکلات زندگی مانع از رفتارهای خشونت آمیز زنان علیه همسرانشان می شود، اما در طبقات متوسط وضعیت متفاوت است.
در اغلب خانواده های این طبقه(متوسط شهری) زنان به درک مناسبی از جایگاه خود رسیده اند اما از طرفی گاها هنوز هم کلیشه های سنتی در این خانواده ها حاکم است و عموما جایگاه مردان هنوز به درستی تبیین نشده است. این مساله احتمالا در جوامعی که در مراحل گذار به مدرنیته نیز هستند نمود بیشتری دارد.
نهایتا ذکر این مساله قابل توجه است که آنچه مانع از ثبت آمار صحیح و در واقع وجود امکانی برای ریشه یابی مناسب و حل این مساله است، به دلیل وجود کلیشه هایی که هنوز هم در ذهن افراد و به خصوص مردان تزریق می شود، بزرگترین مانع محسوب می شود. کلیشه هایی به سادگی این جمله که “مرد که گریه نمی کنه…”
ثبت دیدگاه